اشعار زیبا و قشنگ
چهارشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۵ ب.ظ
اشعار زیبا و قشنگ
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است
گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است
اشعار زیبا و قشنگ
افسوس که شد دلبر و در دیده گریان
تحریر خیال خط او نقش بر آب است
بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود
زین سیل دمادم که در این منزل خواب است
اشعار زیبا و قشنگ
معشوق عیان میگذرد بر تو ولیکن
اغیار همیبیند از آن بسته نقاب است
گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید
در آتش شوق از غم دل غرق گلاب است
اشعار زیبا و قشنگ
سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است
در کنج دماغم مطلب جای نصیحت
کاین گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است
اشعار زیبا و قشنگ
حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز
بس طور عجب لازم ایام شباب است
اشعار زیبا و قشنگ