شعر عاشقانه و اشعار زیبا
شعر عاشقانه و اشعار زیبا
قهوه چشمان توست
تیره ، تلخ
اما آرامبخش و اعتیاد آور
شعر عاشقانه و اشعار زیبا
کلاغ جان!
قصه من به سر رسید
سوار شو !
تو را هم به خانه ات می رسانم
شعر عاشقانه و اشعار زیبا
انصاف نیست دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را
روزی هزار بار ببینی و آنقدر بزرگ باشد
که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی
شعر عاشقانه و اشعار زیبا
قهر که می کنی
بی حواس ترین آدم روی زمین می شوم
آنقدر که
دست نوشته هایم را توی یخچال پیدا می کنم
بشقاب غذای دست نخورده ام را در کتابخانه
شعر عاشقانه و اشعار زیبا
دلم به بهانه ندیدنت گریست
بگذار بگرید و بداندهر چه خواست همیشه نیست
شعر عاشقانه و اشعار زیبا
پنداشتی گذشته مرد ؟
آن بوسه ها چو دانه های الماس در گوشواره از یادم آویزان است
شعر عاشقانه و اشعار زیبا
در زندگی گفتن دو چیز بسیار سخت است
اولین سلام
و آخرین خدا حافظی
شعر عاشقانه و اشعار زیبا
مانند شیشه ‘شکستنم’ آسان بود
ولی دیگر به من ‘دست نزن’ ، این بار ‘زخمی ات’ خواهم کرد
شعر عاشقانه و اشعار زیبا
بسیار تماشایی و آراسته ای / از رونق ماه آسمان کاسته ای
انگار نه انگار که ما را دیدی / از روی کدام دنده بر خاسته ای !؟
شعر عاشقانه و اشعار زیبا
رسم ” خوب ” ها همین است
حرف آمدنشان شادت می کند
و ماندنشان
با دلت چنان می کند
که هنوز نرفته
دلتنگشان می شوی
شعر عاشقانه و اشعار زیبا