دل نوشته قشنگ
دل نوشته قشنگ
اشتباه تو تنها به دام انداختن کبوتر نبود
تو گندم را بی اعتبار کردی
دل نوشته قشنگ
وقتی نگاهشان رو به توست
تو لبخندشان را میبینی
من تیزیِ دندانشان را
پس نپرس چرا مضطربم ؟
دل نوشته قشنگ
سخت است گلدان باشی
برای گلی که مصنوعی ست
دل نوشته قشنگ
نا امیدانه تیغ را رها می کنم
خودکشی برای زنده هاست
دل نوشته قشنگ
بیش از این انتظار کشیدنم بیهوده است
تو نمی آیی !
این را از عرق شرم پنجره فهمیدم
دل نوشته قشنگ
نگران تاول دستانت بودم
وقتی به من تبر میزدی
دل نوشته قشنگ
بعد تو بغض و لبخندم را به هم آمیختم
از تو شعری گفتم و اشک خدا را ریختم
بعد تو طعنه ی ثانیه آزارم میداد،
ساعتم را در وسط شهر به دار آویختم
دل نوشته قشنگ
چه شاعرانه است فریادشان زیر پاهایمان
برگ هایی که روزی برای آرامش،به سکوتشان پناه میبردیم
دل نوشته قشنگ
آسمان برای لحظه ای قرمز شد تا تو توقف کنی
تمام خیابان را بغض بند آورده بود
و دستان منجمدم همچنان تو را فریاد میزدند،
آنرا شال گردنی سفید تو میشنید
حتی کفشهایت برای ماندن زمین را چنگ میزدند،
اما تو بی تفاوت به تمام این حقایق
رفتی
دل نوشته قشنگ
تمام شهر پر از فیلتر سیگار است
بی وفا چند نفر را …
دل نوشته قشنگ