اشعار حافظ
دوشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۳، ۰۳:۲۸ ب.ظ
اشعار حافظ
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمههای تو بست
اشعار حافظ
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست
اشعار حافظ
ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست
اشعار حافظ
مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست
اشعار حافظ
چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن
که عهد با سر زلف گره گشای تو بست
اشعار حافظ
تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست
اشعار حافظ
ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست
اشعار حافظ